دست نوشته هایی از شهید سید حسین علم الهدی - 2
راستی فاصلهاش با من زیاد نیست از دشت آزادگان تا کوفه و کربلا 20 کیلومتر است
من در سنگر هستم در این خانه محقر در این خانه فریاد و سکوت
فریاد عشق و سکوت تنهایی. در این خانه سرد و گرم. سردی زمستان و گرمای خون. در این خانه ساکن و پرجوش و خروش
سکون در کنار رودخانه و هیجان قلب و شور شهادت
خانه نمناک و شیرین نم آب باران و طعم شیرینی و لذت شهادت
خانه بی شکل و زیبا بیشکلی ساختنان و زیبایی ایمان
خانه کوچک و با عظمت کوچکی قبر و عظمت آسمان
امشب پاس دارم ساعت 1 تا 3 چه شب باشکوهی
چه شب باشکوه است
من به یاد انس علی بن ابیطالب با تاریکی شب و تنهایی او میافتم او با این آسمان پرستاره سخن میگفت.
سر در چاه نخلستان میکرد میگریست
راستی فاصلهاش با من زیاد نیست از دشت آزادگان تا کوفه و کربلا 20 کیلومتر است
خدایا این سرزمین پاک در دست این ناپاکان است
در همین 20 کیلومتری من در همین تاریکی شب علی برمیخاست به نخلستان میرفت. فاطمه وضو میگرفت، پیامبر به مسجد میرفت حسن و حسین به عبادت میپرداختند.
در این دل شب ابوذر برمیخیزد نماز شب میخواند، سلمان برمیخیزد قرآن میخواند، صدای او را میشنوی؟
و این یاران در درگاه هیچ سخنی ندارند جزآنکه میگویند
و ما کان قولهم الا ان قالوا
ربّنا اغفرلنا ذنوبنا
و اسرافنا فی امرنا
و ثبت اقدامنا
وانصرنا علی القوم الکافرین
بلال - ابوذر - صهیب - کمیل - مالک اشتر - مصعب و .....
اینان یاران پیامبر بودند. دوشادوش او جهاد کردند تا پیروز شدند
خدایا مرا به آنان نزدیک کن
علی (ع) در نهجالبلاغه در وصف آنان سخن میگوید
خدایا مرا متصف به اوصاف آنان گردان.
بازدید دیروز: 1
کل بازدید :121034
^آخرین عکس از گالری وبلاگ^
لبخند بزن رزمنده! برای دیدن لبخندها بر روی یکی از دایره های موجود کلیک کنید |
>>اشتراک در خبرنامه<<
|